جواد
فهرست دوستان
      صفحه 1 از 1 ( 1 دوست)  < 1 >  
مشخصات فردي
ويژگيهاي من

مشخصه اخلاقي: ساكت
رنگ مو: مشكي
رابطه با سيگار: نمي كشم
قيافه: متوسط
بيني: متوسط
علايق من

فيلم: مگس
روز هفته: فرقي با هم نداره
فصل سال: زمستان
تيم فوتبال: آرسنال-اس رم-پرسپوليس
تفريح و سرگرمي: موسيقي

از نگاه ديگران

نظري در مورد اين كاربر ارسال نشده است.


مشخصات
جواد
وبلاگ : شعر و اس ام اس
پارسي يار : جواد-39
جواد

نام: جواد
نام مستعار: جواد
جنسيت: مرد
استان محل سكونت: مازندران
شهر: ساري
آدرس: قائمشهر
زبان: فارسي
تاريخ عضويت: 85/11/3
سن وبلاگ : 18 سال و 3 ماه و 14 روز
وضعيت تاهل: مجرد
تحصيلات: ديپلم
وزن: 68
قد: 177

لينك مورد علاقه: mahshar.com

درباره خودم: همه هستي من آيه تاريكيست كه ترا در خود تكرار كنان به سحرگاه شكفتن ها و رستن هاي ابدي خواهد برد من در اين آيه ترا آه كشيدم آه من در اين آيه ترا به درخت و آب و آتش پيوند زدم زندگي شايد يك خيابان درازست كه هر روز زني با زنبيلي از آن مي گذرد زندگي شايد ريسمانيست كه مردي با آن خود را از شاخه مي آويزد زندگي شايد طفلي است كه از مدرسه بر ميگردد زندگي شايد افروختن سيگاري باشد در فاصله رخوتناك دو همآغوشي يا عبور گيج رهگذري باشد كه كلاه از سر بر ميدارد و به يك رهگذر ديگر با لبخندي بي معني مي گويد صبح بخير زندگي شايد آن لحظه مسدوديست كه نگاه من در ني ني چشمان تو خود را ويران مي سازد و در اين حسي است كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت در اتاقي كه به اندازه يك تنهاييست دل من كه به اندازه يك عشقست به بهانه هاي ساده خوشبختي خود مي نگرد به زوال زيباي گلها در گلدان به نهالي كه تو در باغچه خانه مان كاشته اي و به آواز قناري ها كه به اندازه يك پنجره مي خوانند آه سهم من اينست سهم من اينست
توضيح: چشمهایت را بهانه ای می سازم برای رویش در تنگاتنگ عطش فریادم در سکوت پنجره ها ، زندانی است من ... حجم دلواپسی های خویشم و نگاهم ... کالترین سیب که دربن بست خیال های مشوشم هرگز نمی رسد و تو ... تو در زمستان بودنم قصه بهار می مانی
بهترين حرف: باور....... شاید باور کردنی نباشید اما این تقدیر است کاری نمی توان کرد .... نشستن د ر نم نم باران گذشتن از جوی آب شاید باور کردنی نباشد اما این تقدیر است کاری نمی توان کرد نگاههای در هم تلاقی شده احساس های پوچ و تهی از گذشتن نگاههای سراسیمه آشفتگی و دلسپردگی شاید باور کردنی نباشد اما این تقدیر است کاری نمی توان کرد چشم های خالی از احساس دستان خالی از رسیدن و قدم های خالی از برخاستن شاید باور کردنی نباشد اما این تقدیر است کاری نمی توان کرد بودن من در اینجا از دست دادن فرصتی ناب و عجله ای برا ی یافتن شاید باور کردنی نباشد اما کاری نمی توان کرد این تقدیر است


ParsiBlog.com ® © 2010