سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس به جستجوی دانش برخیزد، فرشتگان بر وی سایه اندازند و در معیشتش برکت حاصل می شود و از روزی او کم نمی گردد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
شعر های عاشقونه 3 - شعر و اس ام اس
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • گفتمش بی تو چه باید کردن

                                          عکس رخساره ی ماهش را داد

    گفتمش مونس شب هایم کو

                                             تاری از زلف سیاهش را داد

    وقت رفتن همه را می بوسید

                                              به من از دورنگاهش را داد

    یادگاری به همه داد و به من

                                               انتظار سر راهش را داد  

    ………………………………….

    تا تو هستی غزل هست

    دلم تنها نیست

    بی انکه مرا دوست بداری

    با تمام وجود دوستت دارم

    ………………………………

    صدایت ریزشی از ابشاران

    و حس بودنت چون سبزه زاران

    شبیه غنچه های رو به خورشید

    شکفتی مثل گل در نو بهاران



    جواد ::: دوشنبه 85/11/9::: ساعت 6:16 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    همه هستی من آیه تاریکیست که ترا در خود تکرار کنان
    به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
    من در این آیه ترا آه کشیدم آه
    من در این آیه ترا
    به درخت و آب و آتش پیوند زدم
    زندگی شاید
    یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد
    زندگی شاید
    ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
    زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر میگردد
    زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتناک دو همآغوشی
    یا عبور گیج رهگذری باشد
    که کلاه از سر بر میدارد
    و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید صبح بخیر
    زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
    که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد
    و در این حسی است
    که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
    در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست
    دل من
    که به اندازه یک عشقست
    به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد
    به زوال زیبای گلها در گلدان
    به نهالی که تو در باغچه خانه مان کاشته ای
    و به آواز قناری ها
    که به اندازه یک پنجره می خوانند
    آه

    …………………………………………….

    به یاد روزهای انتظار

    می نویسم

     به یاد روزهای انتظار

    به یاد چشم های اشکبار

    به یاد سینه های داغ دار

    می نویسم

    به یاد خلوت های غم بار

    به یاد غروب های دلگیر

    و طلوع حسرت بار

    می نویسم

    به یاد او که چون پرنده ای

    به سوی اسمان پر کشید

    و چشم های منتظر را تا ابد

    به انتظار خود گذاشت



    جواد ::: دوشنبه 85/11/9::: ساعت 6:14 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    شاخه نگاهت را به سمت خود کشیدم

    و میوه عشق آن را جدا کردم

    چقدر تلخ بود...

    تازه فهمیدم تمام عشق تو به من

    نفرت بود رنگ زرد با طعم تلخ ...

    ................................................................................................................

    کنار پنجره بودم که آسمان بارید 

    صدای مرگ برایم رهاترین دل بود

    هجوم خلوت شبهای سرد و مهتابی

    چقدر زندگیم بی تو سخت و مشکل بود

    ***

    کنار پنجره بودم هوا پر از غم بود

    ز قلب ثانیه ها بوی هوش می آمد

    تمام صورت شب خیس اشک بود ولی 

    صدای گام غریبی به گوش می آمد

    ***

    کنار پنجره بودم غریبه ای آمد

    غریبه بود ولی چشمهای گرمی داشت

    به شیوه گل مریم مرا صدا می کرد

    بلور یخ زده قلب من ترک برداشت

    ***

    و ایستاد کنارم برای یک لحظه 

    تمام قصه غمهای من هویدا بود 

    به چشمهای غریبش نگاه کردم باز 

    چقدر برق نگاهش شبیه دریا بود 



    جواد ::: دوشنبه 85/11/9::: ساعت 6:8 صبح
    نظرات دیگران: نظر

     بگو چگونه از تو یاد کنم وقتی یادگاری از تو ندارم ، بگو چگونه صورتت را به تصویر بکشم وقتی سیاهی غم آن را پوشانده ، دفتر خاطراتم را چگونه بگشایم و از یاد و خاطراتت بنویسم . وقتی همه چیز را با تلخی آغاز کرده ام همه گذشته ام چیزی جز درد و غم نیست و آینده ام که هنوز نیامده...

    به فکر آتش وجودم باش که خاکستر شد . یاد روز های رنگی مان بودی وقتی که رنگین کمان رنگ زیبایش را باخت . به چشمه خاطراتمان گریختی . خشک و بی آب شد . به پرنده گاه جنگل عشقمان روی آوردی ، آوای غم سرودند و همین که به من روی آوردی در آینه شکستم اما حالا بگو با من چه کردی با قلب من با روح من و حس من که اینگونه خاموشم .

    ......................................................................................................

    وقتی دلت خسته شد
    ،دیگر خنده معنایی ندارد
    .می خندی تا از دیگران غم آشیانه کرده در چشمانت را پنهان کنی
    ،وقتی دلت خشته شد
    ،حتی اشکهای شبانه آرامت نمی کند
    .گریه می کنی چون به گریه کردن عادت کرده ای
    وقتی دلت خسته شد
    هیچ چیز آرامت نمی کند به جز
    پرواز



    جواد ::: دوشنبه 85/11/9::: ساعت 6:4 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    وقتی بارون میاد هر چند تا قطره بارون رو تونستی بگیری تو منو دوست داری و هر چند تا رو که نتونستی بگیری من تو رو دوست دارم

    .......................................................................................

    اگه یک روز فهمیدی که دل هزار نفر برات تنگ شده؟ بدون اولیش منم
        
    اگه یک روز فهمیدی که دل صد نفر برات تنگ شده؟ بدون اولیش منم
              اگه یک روز فهمیدی دل ده نفر بـرات تنـگ شده؟ بـدون اولـیش منم
        
    اگه یک روز فهمیدی که یک نفر دلش برات تنگ شده؟ بدون اون منم
    اگه یک روز فهمیدی که کسی دلش برات تنگ نشده؟ بدون من مُردم

    ..................................................

    در این غروب پر از دلتنگی

      در حالی که خورشید آسمان

         درپشت کوه ها به خواب می رود

            و آسمـان آبـی, سـرخ  و دلگـرفتـه

                 می  شوددلم هوایت را کرده است

                        عزیزم



    جواد ::: دوشنبه 85/11/9::: ساعت 5:59 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 5
    بازدید دیروز: 3
    کل بازدید :76236

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    شعر های عاشقونه  3 - شعر و اس ام اس
    جواد
    همه هستی من آیه تاریکیست که ترا در خود تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد من در این آیه ترا آه کشیدم آه من در این آیه ترا به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد زندگی شاید ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر میگردد زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتناک دو همآغوشی یا عبور گیج رهگذری باشد که کلاه از سر بر میدارد و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید صبح بخیر زندگی شاید آن لحظه مسدودیست که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد و در این حسی است که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست دل من که به اندازه یک عشقست به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد به زوال زیبای گلها در گلدان به نهالی که تو در باغچه خانه مان کاشته ای و به آواز قناری ها که به اندازه یک پنجره می خوانند آه سهم من اینست سهم من اینست

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    شعر های عاشقونه  3 - شعر و اس ام اس

    >>لینک دوستان<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<
    >
    set as your home page

    کد موزیک برای وبلاگ شما در وبلاگ: ی

    بهترین و زیباترین کدهای جاوا اسکریپت به همراه آزمایش آن کد

    Kamyabonline The Best Site For You